اهل ناآبادم
پیشه ام نابلدی
رسم من کج دهنی
سیرت و مایه ی دل
بی صفتی
قصه ام، قصه ی درد
باورم، حالت مرگ
مثل دیوی به دل شام بلند
بوف شومم لب یک بام بلند
دور شو دور، از این سایه ی سرد
دور شو، دور از این حس سیاه
برو برگرد از این راه دراز
ای جهانت آباد
اهل ناآبادم
نحسی دامن دردم بسیار
نکبت و شومی بختم بیدار
برو ای بی خبر از حال دلم
برو خوش باش به هر خاطره ات
برو آهسته برو
بی خدا حافظی
از خاطر من.
Nazi.salehi/sabur
درباره این سایت