محل تبلیغات شما

عشق که سن و سال نمی شناسد


قیافه و چهره نمی شناسد


آرام آرام در جسم و روحت نفوذ می کند


سلولهایت را به تسخیر در می آورد


ناگهان چشم باز می کنی


میبینی که او شده ای، 


تمام او.


آغوش او امن ترین جای جهان ست


بی آنکه بخواهی


جان جهانت شده است


بی او مرده ای متحرکی!



میان رستاخیز بی قراری ها


زنجیر می شوی به طناب عشق


ترا به مسلخ اسارت می کشاند


به خود که می آیی.


میبینی از سینه ات شعر می چکد 


و از چشمانت شراب


و تو عاشق ترین شاعر این شهر شده ای


محکوم به حکمی هایل


 از جنس حایل.



nazi.h.s




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها